تپش قلب کوچیک رونیا
روز 11 فروردین وقتی دونستم 1 فرشته کوچولو تو دلم دارم به بابا خبر دادم خیلی خوشحال شد و کلی ذوق کرد و بهم تبریک گفت اون روز از اینکه 1 مسافر کوچولو تو راه داریم خیلی خوشحال شدیم و من 1 احساس خاصی داشتم برای اولین بار دارم 1 تجربه ای کسب میکنم (عجیب و دوست داشتنی) نمیدونستم چیکارا باید می کردم یا باید انجام بدم؟!
از اون روز شروع به مطالعه و جمع آوری اطلاعات کردم. برام جالب و دوست داشتنی بود...
خاله وحیده 1 نی نی تو دلش داشت که دختر بود قراره انشاا... مرداد ماه به دنیا بیاد...اولین کسی بود که از بودنت تو دلم باخبر شد خیلی خوشحال شد و بهمون تبریک گفت... بالاخره 23 فروردین با مراجعه به دکتر برای اولین بار که سونو شدم تپش قلب کوچیکت رو شنیدم(قبل سونو برا سلامتی و ضربان قلبت آیة الکرسی خونده بودم) وای باورم نمیشد 1 موجود زنده تو دلمه که دارای ضربان قلبه واقعا خدا چقدر بزرگه و ما قدر نعمت هاشو نمیدونیم!وقتی رسیدم خونه، بابا خونه بود وقتی ازم پرسید دکتر چی گفت؟ بهش گفتم قلب نی نی مون تاپ تاپ میزد و میگقت بابایی دوست دارم خیلی خوشحال شد... برامون خیلی جالب بود 1 موجود کوچیک که ضربان قلب داره واقعا چه نعمتی خدا بهمون داده؟!! خدایا شکرت
بعد اطمینان از تپش قلبت به خانواده و دوستان و آشنایان خبر مسافر کوچولومونو دادیم... همه از شنیدن این خبر خوب کلی خوشحال شدند...